نتایج جستجو برای عبارت :

تیکت فلای باج بیت کوینی هکر را نداد و هک شد

دانلود آهنگ رضا شیری فرصت نداد
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * فرصت نداد * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , رضا شیری باشید.
دانلود آهنگ رضا شیری به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Reza Shiri called Forsat Nadad With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه رضا شیری به نام فرصت نداد
هنوز دوسش دارم شبیه قبلناش یعنی کی میمیره برای خنده هاشهنوز دلم میخواد جونم بشه فداش کاش باز بشه یه روز بازم کنم نگاشاین
 
 
جز خیل اشک و آه سپاهی به ما نداد
با این وجود فرصت آهی به ما نداد
 
ما را مقرّبان حریمش حساب کرد
جز درد و داغ منصب و جاهی به ما نداد
 
ما را برای عبرت خلق آفریده بود
از سجده غیر نامه‌سیاهی به ما نداد
 
ما مثل کوه سرکش و دربند مهر او
او جز ستیغ تیغ پناهی به ما نداد
 
دلخوش به رحمتیم که در پنج روز عمر
 مستی مجال هیچ گناهی به ما نداد
 
 
امروز یکی از با یکی از هم مغازه ای هام چشم تو چشم شدم و طبق عادت هر روز سلام دادم،  چهره ش ناراحت بود جواب سلام رو نداد فقط حدود چندین ثانیه ای زوم بود و بغض‌کرد حتی من اونقدر اوشگول بودم دوباره سلام کردم و اون دوباره ج نداد و من دیگه بی خیال به صفحه مانیتورم نگاه کردم
اینو واسه بنی نگفتم چون کلا رو مودی هست که فکر میکنه پسر کش هستم
و تعریف هم نخواهم کرد.
دانلود آهنگ جدید رضا شیری فرصت نداد
دانلود آهنگ رضا شیری به نام فرصت نداد کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده فرصت نداد با صدای رضا شیری از جوان ریمیکس
Download New Music Reza Shiri – Forsat Nadad
 
دوستداران موسیقی بزودی می توانید جدیدترین موزیک رضا شیری عزیز را ا این سایت دانلود نمایید.
موزیک جدید رضا شیری، فرصت نام گرفته است.
این موزیک در سبک پاپ قرار دارد.
امیدوارم موزیک از کیفیت بالایی برخوردار باشد.
هم
دانلود آهنگ جدید رضا شیری فرصت نداد
Download New Music Reza Shiri – Forsat Nadad
پخش بزودی – تیزر آهنگ اضافه شد
 
 
رضا شیری فرصت نداد
 
متن آهنگ فرصت نداد از رضا شیری
 
هنوز دوسش دارم شبیه قبلناشیعنی کی میمیره به جای من براشهنوز دلم میخواد جونم بشه فداشکاش باز بشه یه روز بازم کنم نگاشاین و اون پا کرد و رفت تنهام گذاشت تو درد و رفتحتی بهم فرصت نداد بگم که زود برگرد و رفت
 
 
 
 
دانلود آهنگ جدید رضا شیری با نام فرصت نداد
بزودی

792 بازدید۱ام مهر ۱۳۹۸
Song Of Forsat Nadad From Reza Shiri
دانلود آهنگ جدید رضا شیری با نام فرصت نداد
جهت دانلود آهنگ فرصت نداد از رضا شیری با کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ و مشاهده متن این آهنگ از رسانه موسیقی نکست وان به ادامه مطلب مراجعه نمائید
ادامه مطلب
توی انبار سهمیه ای برای خوراک داریم که هر ماه واریز می شه به کارت من، یکی دوماهی می شه که چندبار به رضا گفتم برو کارت بانک رسالتت رو درست کن که از این به بعد پول تغذیه به حساب تو ریخته بشه و من کارتم رو می خوام. هر کار کردم از شوخی و جدّی بگیر تا تهدید جواب نداد که نداد، همش پشت گوش می انداخت.
فکری به ذهنم رسید که با سیّد مهدی مسئول واریز صحبت کنم، بهش پیام دادم و نوشتم سیّد اگه رضا بهت پیام داد که پول تغذیه انبار رو بریز حساب، تو بهش بگو من به کارت
امروز با یه مشاور صحبت کردم ولی خیلی نتونست کمکم کنه آخه راهکار نداد و فقط گفت درس بگیر از اشتباهتون و زمان بده؛ چیزی که خودم میدونم و حتی اجازه نداد حرفامو کامل بگم و فقط یه طرفه قاضی شده بود؛ گفت تو هیچ اشتباهی نکردی و کل اشتباها از طرف مقابلته چیزی که قبولش ندارم؛ مثلا میگفت طرف مقابل خلا عاطفی داشته و آدمیه که ثبات احساسی نداره و احساستون کاملا بدون شناخت بوده و اشتباه! و از نظر شخصیتی بلاتکلیف و خامه؛ حتی اجازه نداد همه چیو توضیح بدم و فق
سوال از اعضای گروه پیرامون عدالت در ویزیت پزشکان :
اگر پزشک بیماری یا درمان را تشخیص نداد حق اخذ ویزیت دارد؟ 
اگر پزشک عدم تشخیص را به بیمار اطلاع نداد و موجب ضرر جسمی یا روحی به بیمار شد , آیا ضامن نیست؟
این سوال در رابطه با سایر مشاغل نیز مطرح است ; مشاغلی چون تعمیرکاران خودرو , مشاوران و روانشناسان و ...
آیا از وظایف حوزه و دانشگاه تدوین حقوق فقهی مربوط به مشاغل و تعلیم آن به صاحبان حرفه و شغل نمی باشد؟
و لا تبخسوا الناس اشیائهم
دانلود آهنگ رضا شیری فرصت نداد
دانلود آهنگ جدید رضا شیری به نام فرصت نداد
ترانه: ساره رسولی, موزیک: رضا شیری, تنظیم: سعید سام
همین الان دانلود کنید و گوش دهید به ترانه فرصت نداد با صدای رضا شیری { رسانه جاز موزیک }
Exclusive Song: Reza Shiri | Forsat Nadad With Text And Direct Links In JazMusic
دانلود آهنگ با کیفیت عالی (320)
دانلود آهنگ با کیفیت خوب (128)
متن آهنگ فرصت نداد رضا شیری
هنوز دوسش دارم شبیه قبلناش یعنی کی میمیره به جای من براشهنوز دلم میخواد جونم بشه فداش کاش باز بشه یه ر
ایمان اجازه نداد.....
الگوی دانشجویی
یکی از کلاسهامون عملی بود
و استاد گفت:باید دخترها هم توی گروه عملی باشن
و توی این کار عملی، دخترها مجبور بودن بدون چادر باشن.
اما ایمان توی اون گروهی که بود
اجازه نداد دخترها چادر از سرشون بردارن
و بهشون گفت:"شما برید کنار بایستید، ما خودمون انجام میدیم.
اگر استاد هم پرسید، میگیم دخترها هم انجام دادن"
روایتی از دانشجوی هم دوره با شهید 
حجاب
 حجاب برتر  چادر
 حجاب فاطمی
@modafeanharam77
همیشه به زندگی مادرم که نگاه می کردم، به نظرم جسورترین و مقاوم ترین زن دنیا بود. اینکه سالها تلاش کرد، با مشکلات جنگید، همیشه دنبال بهتر شدن و پیشرفت خودش و اطرافیانش بود و یه جایی دیگه ادامه نداد. اجازه نداد بیش از توانش بهش ستم بشه، اجازه نداد جزیی از چرخه ی ظلم و توجیه ظلم و مظلوم واقع شدن باشه. این در نظر من مهم ترین و بزرگترین اتفاق دنیا بود. اما... از یه جایی به بعد دیگه اسطوره ها و ابر قهرمان های زندگیت مثل قبل نیستن. درستش اینه که نگاهت به
اما خدا به هیچکس مثل اصحاب کهف حال نداد...
ساعت 5 بعد از ظهر ایمان اوردن تا 9 رسیدن تو غار گرفتن خوابیدن 300سال بعد پاشدن یه صبحونه سبک خوردن و مردن و رفتن بهشت...
 پارتی داشتن فکر کنم :)
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رقص نسیم در آغوش شب،                                     دل ربایی باد در محضرِ روشنایی،باد هم عمری دارد؛                             چرا انسان نه؟هر روز،                      فرتوت و خشکیده تر از دیروز!تقلای تنفستمنای ذهن.                    تلاش قلب                    برای فرار از فرداهای تاریک تر؛ریزش زهر، از زخم های غریب تر.                                  پیچش عقل، بر سر دوراهی بد یا بدتر؟صحرای خوشکیده،جنگل، سرشار از بلبل ها.خط استوا، در شرف انتها.اقیانوس آر
سلام
یه مشکلی پیش اومده برام. سه ماهی میشد که داشتم با آقا پسری که قصد ازدواج داره آشنا میشدم، از وقتی که کرونا اومده و محیط کارشون بسته است بی نهایت پرخاشگر شده، من سه روز ازش خبر نداشتم،  پیامم رو جواب نداد، زنگم رو جواب نداد، یه دفعه پیام داد مزاحم نشو. 
نه زنمی، نه نامزدمی، نه چیزی، منم نوشتم ناراحت شدم، گفتم بلایی سرت اومده نگران شدم. واقعا هم شب ها گریه کردم، ترسیدم نکنه کرونا گرفته. گفت برام مهم نیست اشکات. نگران من نباش.
بچه ها دلم بدجو
 
ازینجایی که دراز کشیدم وویوم این پنجره ست که نبش کوچس و نور زرد توی خونه قشنگش کرده.
اگه الان بود بهش میگفتم که چقدر پنجره هارو دوست دارم. پنجره هایی که نبش کوچه ان. باهم نگاه میکردیم به اون بیرون و از اون نور حرف میزدیم. میتونستم از ادم کم حرف این روزام خارج بشم و رویا بسازم.تاحالا اینکارو باهم انجام ندادیم. اجازه نداد نزدیک بشیم انقدر. اجازه نداد خودم رو براش تعریف کنم. بگم منم رویا داشتم. منم بلد بودم رویا بسازم و حرف بزنم.آدم سرد نبودم از ا
همیشه به زندگی مادرم که نگاه می کردم، به نظرم جسورترین و مقاوم ترین زن دنیا بود. اینکه سالها تلاش کرد، با مشکلات جنگید، همیشه دنبال بهتر شدن و پیشرفت خودش و اطرافیانش بود و یه جایی دیگه ادامه نداد. اجازه نداد بیش از توانش بهش ستم بشه، اجازه نداد جزیی از چرخه ی ظلم و توجیه ظلم و مظلوم واقع شدن باشه. این در نظر من مهم ترین و بزرگترین اتفاق دنیا بود. اما... از یه جایی به بعد دیگه اسطوره ها و ابر قهرمان های زندگیت مثل قبل نیستن. درستش اینه که نگاهت به
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد ، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
«بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو
بعد دو سال دیدمش جواب سلامم رو هم نداد بی ادب :|
آهنگ خونده میگه واسه تفریح خوندم، میخواد عصر جدید شرکت کنه.
امروز سالگرد فوت عزیزترین کسمه، چه زود گذشت.
فیلم رقص چاقوم تو ده دوازده سالگیم رو فرستاده برام، میگم دمم گرم چه اعتماد به نفسی داشتم
کاش روزا بگذره زودتر یکشنبه برسه.
عشق من در وقت عشقت درد شدهر که بعد از عشق ماند مرد شد
زن شدن ساده نبود اما به مندل من در عشق او بس طرد شد
قلب من با یک نگاهت در جنونتو دلت با بی نگاهی سرد شد
او که خود از سنگ بودش آن دلشتا تو را دید سنگ دل هم گرد شد
روح آدم بند می‌خواهد نشدروح هم وقتی تو بیند خَرد شد
بر تو می خواهم مرا عاشق‌ترینزلف چشمت بر بدان سردرد شد
از خدا خواهم تو را اما ندادچون نگاهت بر خدایم جَرد شد!
مثل اول نکنی خوش دل آزرده رانکنی زنده به آبش گل پژمرده رارک بگویم که دل آزرده دل آزار شودنخورند آب ز لیوان ترک خورده راطعنه ای گفت جوان دست عصایت به چه کار ?بی خبر بار غمش حلقه کند گرده راخوبی ات خیر تو را آورد اندیشه ی زشتبه غلامی ببرد خلق سیه چرده رایک شبه عمر گذشت و متوجه نشدمغاصبش باز نداد آنچه ز من برده را ...لب من خنده بلد نیست زند عیب مکنکه غمش شاد نخواهد من افسرده را#الهام_ملک_محمدی
دقیقا عین کیف تو بود ، همون رنگ همون مدل..خوده خودش بود...قفل شده بودم روش...ولی فرزانه دستمو کشید...گفتم صبر کن ...گوش نداد ، هی دستمو می کشید..هی می گفت بی خیال شو سارا...گفتم صبر کن ...گوش نداد...باز دستمو کشید..گفتم صبرکن صبرکن...خواستم ورش دارم داد زد سرم..فک کرد بی خیال میشم....اشتباه می کرد...من بلند تر داد زدم...گفتم به تو ربطی نداره، تو نمی فهمی...بعدم ورش داشتم...
رفت...گفت هر غلطی می خوای بکن و رفت...
غلط!! شکل کیف تو رو داشتن حالا شده غلط! چرا؟ چون تو مرد
بسم رب الشهدا

***تکلیف: ماجرایی بنویسید که یکی از شرهای سوره مبارکه فلق درون آن ماجرا نمایان شود.

یک قدم تا جهنم
دست هایش  را مشت کرده بود و محکم قدم بر می داشت، از اخم روی صورتش می توان فهمید که از چیزی عصبانی است. او در کلاس و حتی مدرسه هیچ دوستی نداشت به غیر از یه نفر یعنی علی. او از بچگی با علی دوست بوده و علی تنها دوست بود.
وقتی که علی او را دید سمت او رفت و به او گفت: احمد...چیزی شده؟
اما او پاسخی نداد.
دوباره پرسید: احمد با تو ام، اگه چیزی شده ب
سلام مـوى سپیدم خوش آمدی به سـرم 
رسیده‌ای که بگویی چقدر خون‌جگرم
تو را در آینه دیدم شناختم اما 
مرا در آینه دیدی؟ چه آمده به سرم
خبر برای من آورده‌ای که پیر شدی 
خبر برای تو آورده‌ام که با خبرم
به هر دری که زدم بسته بود باور کن
نوشته‌اند به پیشانیم که در به‌ درم
بهار بود و به بهمن کشید و رفت که رفت
از آن به بعد کمی تیر می‌کشد کمرم
"علی فرزانه موحد"
+ تو یه تصمیم شک دارم، نمیدونم چی درسته و چی غلط، شما تو این شرایط چکار می‌کنید که به راه‌حل ب
2ماهه پیش طلاق گرفتم ومهرم رو بخشیدم پشیمان شدم وکیل گرفتم واسه شکایت مابذل و رجوع به مهریه میخواستم بپرسم آیا تو این دعوا اگه مهریه مو نداد حق گرفتن حکم جلب و بازداشت کردنش میتونم بگیرم یا نه؟ البته وکیلم میگه میگیرم ولی میخوام کامل مطمئن شم ممنون میشم راهنماییم کنین
خب یه نفر رو نفرین کردم 
کارش الان یک ماهه گیره,  دلم سوخت 
الان از خداخواستم گره از کارش واشه 
علت نفرین: فکر کنید طرف زمانی رئیس آموزش پرورش بوده و تو نوبت حج هست و آدم خیلی محترمی , علاوه بر اینکه پولم را نداد گفت چرا چشمات اینجوریه,  خماری یا مستی, و من این جمله خیلیییی بهم برخورد طوری که هاج واج موندم این چه حرفی بود این آقا بمن گفت, و نفرینش کردم 
بهش پیام میدادم
حقیقتش فقط میخواستم باهام حرف بزنه!
گیر میدادم، داد و بیداد، دعوا، ناله و نفرین گاهی!
میخواستم جوابمو بده و از بین حرفاش یه چیزی بکشم بیرون، برای خودم
یه چیزی فقط برای من...
ولی دیگه جواب نداد
فکر کنم راحت‌تر بود براش که حرفامو ببرم پهلو غریبه بگم...
نامحرم بشنوه درد دلامو
بی رحم شده انگار...
امروز تولدش بود. پیامک زدم و تولدش را تبریک گفتم. جوابی نداد ولی استوری اینستاگرامش اینچنین بود: از دوستانی که محبت کردند و تولدم را تبریک گفتند سپاسگزارم مخصوصا از دوستانی که پیامک دادند و معذورم از پاسخگویی. به هر حال دعاگویشان در بهترین نقطه ی زمین هستم.
+سنجاق شود به رها
 
آیا بین هیجانات من و رویداد فعالساز رابطه مستقیم وجود دارد!؟ اگر کسی  جواب سلام مرا نداد یا الفاظ ناشایستی بکار برد، در اینجا چه چیز مرا ناراحت میکند؟و یا منشا تولید هیجان و حال بد من چیست؟ ایا توهین یا سلام نکردن(رویداد) موجب ناراحتی و یا عصبانیت من شده یا علت چیز دیگریست!! کلید طلایی باز کردن درب این گنجینه و معما در اختیار خود شخص است!
 نوع نگاه شخص و معناییکه به آن اتفاق میدهد علت اصلی و منشا تولید هیجان فرد است. در مثالی که ذکر شد،نفر اول
یکی از دوستای نزدیکم یه روز که داشتیم خیلی صمیمانه با هم حرف می زدیم، گفت چرا مطلب مینویسی و وقتت را تلف می کنی! می گفت مگه مهمه که این چیزها را توی وبلاگ بنویسی؟ مگه اصلا کسی می خونه؟
 
راستش تنها جوابی که دادم و بسیار راضی کننده برام بود این بود که تو چرا مطلب نمی نویسی؟ تو چرا وبلاگ نداری؟ تو اگه ننویسی فرقی داره؟
 
به نظرم جوابم براش قانع کننده بود، چون دیگه ادامه نداد.....
یکی از اساتیدمان که در انگلستان تحصیل کرده تعریف میکرد که «ما در آنجا مشکل چاپ مقاله نداشتیم. رساله را که مینوشتیم و دفاع می‌کردیم تقریبا بصورت خودکار مقاله‌ش هم در جایی مثل BMJ (با IF حدود ۱۷) چاپ می‌شد». بیشتر توضیح نداد و از این رهگذر به خاطره‌ی دیگری پرداخت اما این چند جمله مرا درگیر کرد.
ادامه مطلب
استادحاج داود احمدپور
بسم الله الرحمن الرحیم
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود . علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد : در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم . سلام کردم. جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت . و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم . سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت
ادامه مطلب
 
روزی با دوستم از کنار یک دکه روزنامه فروشی رد می شدیم دوستم روزنامه ای خرید و مودبانه از مرد روزنامه فروش تشکر کرد، اما آن مرد هیچ پاسخی به تشکر او نداد. همان طور که دور می شدیم، به دوستم گفتم: چه مرد عبوس و ترش رویی بود. 
دوستم گفت: او همیشه این طور است!
پرسیدم: پس تو چرا به او احترام می گذاری؟
دوستم با تعجب گقت: چرا باید به او اجازه بدهم که برای رفتار من تصمیم بگیرد؟!
به گزارش واحد سنجش و راه حل‎های رفتاری در بازار (آبسیم) بورس نیوز، اولین تبعات خروج شرکت‎های اروپایی از ایران پس از دور جدید تحریم‎ها، معضل تامین قطعات بود که به همراه رشد نرخ ارز، چرخه تولید خودروسازان را به مخاطره انداخت. علاوه بر این، با افزایش قابل توجه تورم و کاهش شدید قدرت خرید مردم، میزان تولید و فروش خودروسازان بیش از پیش افت کرد.
از همین رو، اوضاع در قطب دوم تولید خودرو کشور، شرکت «سایپا» اصلا مساعد نیست و شرایط نامناسبی رقم ‎خ
 
آیا بین هیجانات من و رویداد فعالساز رابطه مستقیم وجود دارد!؟ اگر کسی  جواب سلامم را نداد یا شخصی الفاظ ناشایستی بکار برد، در اینجا چه چیز من را ناراحت کرده؟ منشا تولید هیجان و حال بد من چه بوده؟ توهین یا سلام نکردن(رویداد) موجب ناراحتی و یا عصبانیت(هیجان) من شده یا علت چیز دیگریست؟!! کلید طلایی باز کردن درب این گنجینه و معما در اختیار خود شخص است!
 نوع نگاه شخص و معناییکه به آن اتفاق میدهد علت اصلی و منشا تولید هیجان فرد است. در مثالی که ذکر شد
بچه که بودم فکر کنم دوم سوم ابتدایی بودم. یه بار یادمه با داداشم دعوا کردیم و از اونجایی که تو دعواهای شدیدمون کتک کاری هم داشتیم:))) در نتیجه حرصمون خالی میشد و بعدش سریعا آشتی میکردیم و دوباره بگو بخند
ولی اون روز نمیدونم چطور شد که کتک کاری رخ نداد و جالب اینجاست که بعدشم آروم بودم ولی انگاری یه نفر منو به سمت این کار میکشوند،چه کاری؟این کار:
ادامه مطلب
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود، در یک جنگل قشنگ و با صفا، شیر کوچولو با دوستانش در حال بازی کردن بود. وقتی بازی تمام شد، شیر کوچولو به‌ سمت خانه اش رفت؛اما خیلی ناراحت و عصبانی بود. وارد خانه اش شد. مادرش وقتی او را دید، به او سلام کرد؛ اما شیر کوچولو جواب سلام مادرش را نداد. مادرش خیلی ناراحت شد. دوباره سلام کرد؛ اما شیر کوچولو باز هم جواب سلام مادرش را نداد. به اتاقش رفت و در را محکم پشت سرش بست. ناراحتی مادرش بیشتر شد. مادرش با ناراحتی به‌ سمت
دو ماه پیش طلاق گرفتم ومهرم را بخشیدم ولی الان پشیمان شدم وکیل گرفتم واسه شکایت مابذل و رجوع به مهریه میخواستم بپرسم آیا تو این دعوا اگه مهریه مو نداد حق گرفتن حکم جلب و بازداشت کردنش میتونم بگیرم یا نه؟ البته وکیلم میگه میگیرم ولی میخوام کامل مطمئن شم ممنون میشم راهنماییم کنین
علی از مهد اومده و نشسته رو به روی لب تاب کارتون میبینه.
نیم ساعت دارم صداش میکنم و میگم که لباسش رو عوض کنه.
علی جان لباست رو عوض کن مامان
پسرم لباست
گلم لباس
علی جان.....
حتی عکس العمل هم نشون نمیداد
اخرش گفتم کوثر میبینی علی دیگه نمیشنوه باید ببریمش دکتر
یه هو علی میگه من صداتو میشنویدم اما دارم کارتون نگاه میکنم وقت ندارم جوابتو بدم
و این گونه بود که بازهم به تماشای ادامه کارتون نشست و به حرف من هیچ عکس العملی نشون نداد
والا ما بچه بودیم اینا
در مراسم سی امین سالگرد رحلت امام خمینی(ره):یکی از خصوصیات امام مقاومت و ایستادگی است. آنچه امام را در هیئت یک مکتب و اندیشه و راه مطرح کرد، مقاومت است. امام در دروان مبارزه، محکم و بدون ذره ای عقب نشینی ایستاد. بعد از پیروزی انقلاب هم، امام باز اصل مقاومت و ایستادگی را از دست نداد. تهدید و تطمیع و فریب، مطلقاً در امام اثر نمیگذاشت. دشمن نمیتوانست دستگاه محاسباتی امام بزرگوار را که متکی بود به بینات دین مبین اسلام، دچار اختلال بکند.
داشتم میخوابیدم گوشی توی دستم توی تختخواب مدیر عامل آقای مهدی حق پیام داد گفت فلان سایت رو آپدیت کن بهش گفت این سایت رو باید خود برنامه نویس سایت ش سیستم مارو تغییر بده طبق قرارداداش و بعد اپدیت بشه سایت ش هیچ دیگه جواب نداد لعنتی اینقدر بدم میاد از این جور ادم ها که یه کاری از ادم میخواهند و تو داری براشون انجام میدی و یه جایی وسط کار باید یه چیزی رو باهاشون هماهنگ کنی و اون وسط کار ساکت میشه در صورتیکه آنلاین هست ... نباید پیام رو سین میکردم و
ولی کسی نظر نداد
چون مردم آفریقا نمیدانستند " غذا " چیست !
مردم آسیا نمیدانستند "نظر" چیست !
مردم اروپا نمیدانستند "کمبود" چیست !
و مردم آمریکا نمیدانستند "سایر
کشورها" چیست؟
تصاویر از روستای قاسم آباد تهرانچی
[عکس 620×414]
مشاهده مطلب در کانال
به شوق صبح و سحر، شام تار هم خوب است
برای گریه شدن، آبشار هم خوب است
تمام هفته خطا و غروب جمعه دعا؟
کمی خجالت از این انتظار هم، خوب است
اگر چه لایق وصل تو نیستیم آقا
ولی کشیدن ناز نگار هم، خوب است
مرا ببند که من، جای دیگری نروم
برای عبد فراری، حصار هم خوب است
هوای شهر بد و گریه سخت و حال بد است
کمی هوا وسط این غبار هم، خوب است
اگر که پای رکابت نشد شهید شوم
برای کشتن ما، زلف یار هم خوب است
اگر اجل به وصالت مرا مجال نداد
امید آمدنت بر مزار هم، خوب است
محمود نامی در سال 1377 در شهرمسگو روسیه بدنیا آمد.                                                             او دوران ابتدایی خود را در روسیه گذراند .                                                                                     در هشت سالگی به ایران آمد و تحصیلات راهنمایی و دبیرستان خود را در ایران گذراند . بعد از دبیرستان به راحتی 4 زبان زنده دنیا را آموخت او آنقدر زرنگ بود که اگر سه بار چیزی را گوش میداد یا میخواند براح
در مدینه مرد دلقکى بود که با رفتار خود مردم را مى خندانید، ولى خودش ‍ مى گفت :من تاکنون نتوانسته ام این مرد ((على بن حسین )) را بخندانم .روزى امام به همراه دو غلامش رد مى شد، عباى آن حضرت را از دوش ‍ مبارکش برداشت و فرار کرد! امام به رفتار زشت او اهمیت نداد. غلامان عبا را از آن مرد گرفته و بر دوش حضرت انداختند.امام پرسید:این شخص کیست ؟گفتند:دلقکى است که مردم را با کارهایش مى خنداند.حضرت فرمود:به او بگویید: ((ان لله یوما یخسر فیه المبطلون )) خدا را روز
کودکی ده ساله را که دست چپش در یک حادثه ی رانندگی از بازو قطع شده بود ، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپردند . پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد . استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد میتواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاه ها ببیند . در طول شش ماه ، استاد فقط روی بدنسازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو به او تعلیم نداد 


ادامه مطلب
بعضی وبلاگ‌ها رو فقط باید خوند.
نباید کامنت گذاشت.
کامنت‌گذاشتن و خوندن پاسخ اون‌ها، ممکنه خطر فروپاشی ذهنیات مثبت شما از اون بلاگر رو به همراه داشته باشه.
چیزی که برای یک خواننده مثل یک فاجعه است و تبعاتش و اثراتی که در رابطه‌های مجازی باقی میذاره، هیچ‌وقت جبران نمیشه.
بعضی وبلاگ‌ها رو فقط بخونید.
کامنت نگذارید.
:)
 
 
+به نظرم میاد من خودم برای عده‌ای از همون مدل بلاگرها محسوب میشم که نباید برام کامنت بذارن ؛)
 
داستان طنز کوتاه باعث سرگرمی و لذت ما می شود . پیشنهاد میکنیم وقتی حوصله تان سر رفته یا در موقع اوقات فراغتتان چند نمونه داستان طنز بخوانید . این داستان های طنز نه تنها موجب خنده و سرگرمی ما می شوند بلکه هر کدام درس عبرتی برای ما دارد که میتوانیم در زندگی خود بکار ببریم . در این پست از سایت تفریحی چفچفک سه نمونه داستان طنز کوتاه را برایتان اماده کرده ایم.
داستان طنز کوتاه پاسخ دندان شکن به استاد
دانشجویی در کلاس فلسفه با موضوع خدا نشسته بود ک
رسما تمام شدم. نیاز شدیدی به تعطیلیِ چند روزه ی دنیا دارم. امتحانات ترم انرژیِ بدی از من گرفت. نیاز دارم چند روزی را مطلقا استراحت کنم تا مغزم دوباره خودش را بازیابی کند و توانایی درس خواندن را پیدا کنم.حالا که انگیزه هست، انرژی نیست! درس های فردا را یکی درمیان که نه، فقط یکی را خواندم و تلاشم مبنی بر خواندن و فهمیدن بقیه نتیجه نداد.. با خواندن خط اول حالم بهم خورد و کتاب را بستم و عطایش را به لقایش بخشیدم!
سلام به همه دوستان وبلاگی عزیزم لطفا بیاید و نظر بدین و بگید چیکار کنم ؟اونای که داستان علاقه منو به سید خوندند لطفا نظر بدید.من الان سید رو توی برنامه اینستا پیداش کردم وفالو کردم و ایشون هم فالو کرد ولی پیام نداد به نظر شما من پیام بدم مشکلی داره ؟؟؟ لطفا راهنماییم کنید خیلی مهمه ؟
#لطفا -قضاوت- نکنید
پی نوشت : این وبلاگ به زودی حذف میشود اگه قرار به فراموشی فرد مذکور باشه  
نمردم و توی دانشگاه هم معدل الف شدم :) لیلا همیشه الفِ فقط قدر خودشو نمیدونه بزنم تو سرش :/ 
حس میکنم خیلی سر فارغ التحصیلی سوتی دادیم و مسئول آموزش هم راهنمایی نمیکنه ! امروز رفتیم و فقط لیست نمرات رو درآورد بده امور فارغ التحصیلان :/ برگه ی امضا ها رو نداد بهمون ما هم عینهو بز نپرسیدیم خب امضا ها چی میشه. 
موند برای ده روز دیگه لامصب!
محسن کنگرلو مشاور امنیتی نخست وزیر در زمان جنگ:
در جریان مک فارلین آمریکائی‌ها گفتند ما کاری میکنیم که ایران جنگ را ببرد.
ریگان با من تلفنی صحبت کرد و گفت ما با [امام] خمینی مشکلی نداریم و میتوانیم باهم کار کنیم، چون مرده، آدم راستگوییه و هر چی که میگه عمل میکنه...
روحانی پول سری دوم موشک‌ها را نداد تاهمه چیز بهم بخورد و ماجرا لو برود.
روحانی خیانت کرد.
 
چی میگن اینایی که ازین شعار روانشناسی ویترینی ها میدن: «خودتو ببخش!»
آدم اصن میل عجیبی داره به فراموش کردن اشتباهاتش و ماله کشی!
شما نگی، اون زودتر خودشو بخشیده!
مهم اون سوراخیه که ازش گزیده شده و اگه یادش بره، بهش فکر نکنه، نره ببینه کجاها رو اشتباه رفته، و ... هیچ بعید نیست دوباره همون اشتباهو بکنه.
اتفاقا آدم راحت خودشو می بخشه!
اما مرور اون مسیر اشتباهه که آدم رو به مرز دیوونگی میرسونه!
 
 
*یه راه میونبر محدود موقتی پیدا کردم برای سرچ. بعد
من وهمسرم برای طلاق توافقی اقدام کردیم وتمام توافقات را روی کاغذ نوشتیم وامضا کردیم مهریه , جهیزیه ,حضانت ومهمترینش دودانگ خانه وماشین واین توافقات را انگشت هم زدیم وکیل هم گرفته بویم که وکیل گفت من فقط میتونم وکیل یکی باشم که همسرم گفت من وکیل نمیخوام شما وکیل خانم باش وتمام اینها به دادگاه ابلاغ شد چند روز بعد همسرم از در آشتی در آمد ومنم به خاطر بچه قبول کردم فقط گفت باید مهریه اتو ابراء کنی. خوب منم قبول کردم اون دنبال این کار بود وفقط من
با یه تحلیل ساده میشه فهمید : تو ماجرای گرونی بنزین و اغتشاشات، حسن روحانی و لاریجانی تصمیم رای به گران ماندن بنزین دادن.
میخواستن کاری کنن که رهبر بگه بنزین رو گرون نکنید
اما مشکل این کار کجاست ؟
اگر رهبری گفته بود که بنزین نباید گرون بشه ، بهونه ای می افتاد دست روحانی که بگه : ما هر کاری که میخواستیم بکنیم ، رهبر اجازه نداد...
بصیرت رهبر رو ببینید که تا چه حد زیاده؟ حیله های دشمن ها (چه داخلی چه خارجی ) رو در لحظه خنثی میکنه
ولی ما : هر چیزی که پش
هر چه قدر هر کجا که گشتم هیچ شعری چون این شعر سهراب به این اندازه به من امید و اراده نداد
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
ادامه مطلب
هر چه قدر هر کجا که گشتم هیچ شعری چون این شعر سهراب به این اندازه به من امید و اراده نداد
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
ادامه مطلب
یادتونه دقیقا ده روز پیش قرار شد مقاله‌مو بدم استاد مشاورم بخونه که فقط بگه ویرایش میخواد یا نه؟
براش مقاله رو فرستادم جواب نداد. دوباره ایمیل یادآوری فرستادم جواب نداد. امروز پیام فرستادم که ایمیلمو اصلاً دریافت کردین؟
فکر میکنی چی جواب داده؟
نوشته:" سلام. ان‌شالله بعد از عید"
یعنی کارد بزنی خونم درنمیاد از بس که عصبانی‌ام.
هرچی میخوام گذشته‌ها رو فراموش کنم و باهاش از در دوستی در بیام نمیشه که نمیشه! یادمه همین نوع تعللات ایشون باعث شد ک
خب . از  این جایی که قسمت اول داستانمو دوست نداشتین(چون ۱ دونه نظر کلا داره ) نمی دونم قسمت بعدو بزارم یا نه .
برای امتحان فردا  قسمت ۲ رو میزارم اگه بازخورد داشت  که چه بهتر ادامه میدم اما اگه کسی نظر نداد، اسم وب و فعالیتشو عوض میکنم و می کنمش وب میراکلس لیدی باگ .نمی دونم کارتونشو دیدین یا نه ولی  سریال باحالیه. 
خب حالا به من بگین که داستانو ادامه بدم یا وبو عوض کنم؟؟
منتظر نظرات دلگرم کننده تان ( واقعا چه قدرم دلگرم کنندس) هستم
دیشب هیوا از خودش خسته شد. نشست با خودش صحبت کرد!گفت ببین هیوا تکلیف من رو روشن کن !ایا هدف داری !ایا وجودت تمناش رو میکنه؟! نمیگم حتما داشته باش! فقط تکلیف من رو روشن کن!میخوای یا نه ؟!حاضری تلاش کنی یا نه؟!
هیوا سکوت کرد.جوابی نداد. چون خودشم نمی دونست!
اما دیگه نمیتونست توی بلا تکلیفی باقی بمونه! با خودش یه قرار گذاشت. گفت ببین هیوا میخوایم بفهمیم با خودت چند چندی ؟! امشب سعی کن این کتاب رو کامل یه دورهمراه جزوش بخونی ! خیلیه میدونم ! هفت هشت ساعت
زمانی که استالین فوت کرد خروشچف جانشین او در کنگره حزب کمونیست شروع به باز گویی جنایات استالین کرد. همه حاضرین تعجب کرده بودند که چگونه یک رهبر از رهبر پیشین اینچنین تند انتقاد میکند. 
در حین سخنرانی که سالن مملو از جمعیت بود ناگهان فردی خطاب به خروشچف فریاد زد: پس تو آن زمان کجا بودی؟
سالن ساکت شد. خروشچف رو به جمعیت گفت: چه کسی این سوال را پرسید؟ هیچکس جواب نداد. دوباره گفت: کسی که این سوال را کرد بایستد، اما هیچ کس بلند نشد. خروشچف در حالی که
 
مامور خوشتیپ تب سنجی  جلو آمد، دستش را دراز کرد و تبم را گرفت
در من اما هیچ اتفاقی رخ نداد!با خود فکر کردم...چطور انسان با گذشت زمان اینگونه عوض میشود!؟و نوجوانی چه دوران زودگذریستچه پر شور حالیو حتی اگر دست مامور تب سنجی به سمتت دراز شودفرقی نمیکند
از تو بزرگتر باشد یا کوچکترقد بلند باشد یا قد کوتاهدرشت باشد یا ریز...بدون هیچ تماسی با کسی که نه میشناسی نه دیده‌ایاز آن هیبت مردانه و زمخت حسی دخترانه تو را در بر میگیرد.
این سفر هم یکی از همون اتفاقای عجیبی بود که حتما باید به گنج تجربه هام اضافه می شد.
نمی دونم الان توی ایران چی در انتظارمه.نمی دونم خدا چه برنامه ای برام در نظر داره.اما چیزی که خوب می دونم اینه که این سفر و این دیدار عجیب با اباعبدالله یکی از دلچسب ترین های زندگیم بود و قراره هیچوقت فراموشش نکنم.
خیلی همه چیز داره عجیب تر از اونی میشه که برنامه اش رو داشتم یا انتظارشو می کشیدم.فقط ممنونم از خدا که گذاشت من ببینم حرم آقا امام حسین رو و توفیق زیار
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود، در یک جنگل قشنگ و با صفا، شیر کوچولو با دوستانش در حال بازی کردن بود. وقتی بازی تمام شد، شیر کوچولو به‌ سمت خانه اش رفت؛اما خیلی ناراحت و عصبانی بود. وارد خانه اش شد. مادرش وقتی او را دید، به او سلام کرد؛ اما شیر کوچولو جواب سلام مادرش را نداد. مادرش خیلی ناراحت شد. دوباره سلام کرد؛ اما شیر کوچولو باز هم جواب سلام مادرش را نداد. به اتاقش رفت و در را محکم پشت سرش بست. ناراحتی مادرش بیشتر شد. مادرش با ناراحتی به‌ سمت
چندی پیش می خوندم که یک نفر در حال غرق شدن بوده و هر قایقی می اومده و صاحبش می گفته دستت رو بده تا نجات پیدا کنی اون دستشو نمی داده و منتظر بوده که خدا نجاتش بده و بعد در دیار باقی به فرشتگان عالم معنا اعتراض می کنه که چرا خدا منو نجات نداد و اون ها در جواب مب گن خدا قایق ها برات فرستاد ولی تو استفاده نکردی. امروز هم من فکر کردم شاید نیازه گاه با مخلوقی هم همصحبت شد تا از این اقیانوس تنهایی و سکوت یک شبی را رهایی یافت... کسی هست؟چندی پیش می خوندم که
منشا بوی بد دهان کجاست
برخی غذاها، شرایط سلامت فردی و عادت های خاص در بین مواردی است، که منجر به بوی بد دهان می شود.
بسیاری از اوقات، با رعایت یک سری نکات بهداشتی می توانید از این ناراحتی پیشگیری کنید.
اگر این روش ها جواب نداد، باید به دندانپزشک مراجعه کنید.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
شخص فقیری نزد عارفی رفت و از نداشتن هایش شکوه ها کرد
عارف در جواب مرد فقیر حکمتی از نهج‌البلاغه مولایمان امام امیرالمومنین علی علیه الاف السلام را خواند که میفرمایند
خداوند 
برای هر نعمتی تکالیف و مسئولیت های مشخص کرده است
اگر آن نعمت را به فردی بخشید،آن فرد باید در مقابل مسئولیتش در قبال آن نعمت پاسخگو باشد
واگر نعمتی را نداد،آن فرد را از آن‌مسئولیت معاف فرموده است و آن شخص مورد س
داشتم فکر می‌کردم که احتمالا چند وقت پیش ترامپ و رفقا نشسته بودند کاخ سفید در این اندیشه که ما همه چیز را تحریم کردیم جواب نداد دیگر چه را تحریم کنیم که این‌ها پاره بشوند؟ یکی ایده داده که اینترنت را تحریم کنید تمام بشود برود، بعد همه ذوق زده شروع به فراهم کردن مقدمات تحریم اینترنت کردند و دو دل از ارزیابی فایده هزینه و .... که یک هو دیدند یا شِت مقدس! این‌ها خودشان اینترنت را قطع کردند!
 
پ.ن: در کتاب فلسفه شوخی می‌گفت که تراژدی و کُمدی برادر
همیشه غروب های  محل کار را دوست داشتم مکانی به دور از شهر و به دور از هیاهوی مردمانش ‌/ اصیل و ناب
دیروز اما متفاوت تر بود شاید شرکت در برنامه کوهپیمایی با دوستان در شب قبلترش و لطف آقای تناک نشاطم را دو چندان کرده بود
شیفت های کاری که یک روز را از تو میگیرد همیشه برایم عذاب آور بوده اما همین غروب های دل انگیز آن مرا یارای تحمل آن است.
دیروز اتفاق آنچنان خاصی رخ نداد اما صبح هنگام حرکت به محل کار شاید جرقه ای از یک طرح و ایده در ذهنم زده شده شاید
تیم مدیریت سایت بوستان ولایت شهادت اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب رو به همه‌ ی شما دوستداران اهلبیت علیهم السلام تسلیت عرض می کنم.
حضرت علی علیه السلام فاتح خیبر بودند. ایشان کسی بودند که با عمرو ابن عبدود جنگجوی نامدار عرب جنگیدند و او را کشتند. ایشان کسی بودند که وقتی قاضی که خود او را به سمت قضاوت گماشته بود می خواست در برابر مرد مسیحی رای را به امام علی بدهد این اجازه را به او نداد و گفت قوانون برای همه یکی است.
حضرت علی علیه السلام اسوه ی
یه نفر به من پول بدهکاره. یکی که مثلا باهم دوست شده بودیم. پولمو نداد و به خیال خودش بالا کشید. احتمالا پیش خودش فکر میکنه خیلی زرنگه و با افتخار به همه اعلام میکنه فلانی حتی یه قرون هم نتونست از من بکنه!
تو این جریان از من هیچی کم نشد. اون پول اصلا برای من رقمی نیست که بخاطر از دست دادنش ضرر کرده باشم و یا با گرفتنش وضعم خوب بشه!
ولی این وسط، اون آدم شرف و آبروی خونوادگیشو پیش من و خونوادم از دست داد! طوری که به اون و خانوادش به چشم حقارت نگاه میکن
در اینبخش بیوگرافی شهاب مظفری خواننده مشهور کشورمان را مرور میکنیم. شهاب مظفری چند وقت پیش دچار حمله قلبی شد اما خوشبختانه اتفاق جدی برای او رخ نداد. شهاب مظفری حرفه موسیقی را از کودکی شروع کرده ودر سال 96 و با انتشار گسترده فعالیت هـای خود خیلی زود بـه شهرت رسید، امروز از 0 تا 100 با این خواننده پرطرفدار آشنا می شویم. با مجله پارس ناز همراه باشید.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
نوشته بود شبکه من و تو ضد انقلاب است
باید می‌گفت ضد و جمهوری اسلامی است
نوشته بود جناح محمدعلی کارشناس شبکه من و تو جانش را برای سردار سلیمانی میدهد
وظیفه اش. را انجام میدهد چیز مهمی نیست
سؤال من اینجاست کسی که خودش را فدایی سلیمانی میداند در شبکه من و تو چه میکند؟چرا باید این شبکه را به رسمیت بشناسد و پای درآن گذارد و باعث رونق آن شود....
این جناح محمدعلی از یک شطرنج باز باید می آموخت ک
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
نوشته بود شبکه من و تو ضد انقلاب است
باید می‌گفت ضد و جمهوری اسلامی است
نوشته بود نجاح محمدعلی کارشناس شبکه من و تو جانش را برای سردار سلیمانی میدهد
وظیفه اش. را انجام میدهد چیز مهمی نیست
سؤال من اینجاست کسی که خودش را فدایی سلیمانی میداند در شبکه من و تو چه میکند؟چرا باید این شبکه را به رسمیت بشناسد و پای درآن گذارد و باعث رونق آن شود....
این نجاح محمدعلی از یک شطرنج باز باید می آموخت ک
خواهرم چندین سال است که عروس همدانی هاست. برای کاری بدون همسر آمده بود تهران و قرار بود تا آخر هفته مهمان خانه ی پدری باشد. کار اداری اش که زودتر از موعد تمام شد تصمیم به برگشت گرفت و به همسرش خبر نداد تا سورپرایزش کند. همان روز هم شوهر خواهر تصمیم میگیرد بی آنکه به خواهر بگوید تهران بیاید و آخر هفته در کنار هم باشند به صفا و خوشی..
خواهر رفت رسید همدان و  شوهر خواهر وقتی رسید تهران فهمید که چه شده است. بنده خدا  عرق تنش خشک نشده دوباره برگشت همد
خیلی یکهویی لباسمان را عوض کردیم، آهنگ گذاشتیم. چهار نفری رقصیدیم و کیک خوردیم.
مامان شمع را فوت کرد، خیلی نخندیدیدیم. از آن تولدهای رویایی که همه احساس بی نظیر و شادی دارند نبود. یک مهمانی کوچک. تولدک مامان.
مامان! بلد نیستم جمله های قشنگ قشنگ بگویم ولی...خیلی دوستت دارم. خیلی خوشحالم که خدا تصمیم گرفت تو را بسازد و همه لحظه های مهم زندگیم، از بد ها تا خوب ها، از گریه ها تا خنده ها، اریگاتو که هستی.
اگر تو نبودی، واقعا یک چیزی کم بود.
خوش حالم که
 چند روز یش یکی از افرادی که بتازگی باهاش آشنا شدم. بهم پیشنهاد کار داد. هرچه ازش پرسیدم چه کاری جوابی نداد و گفت بیا برای مصاحبه! خلاصه که امروز رفتم و تازه اونجا بود که متوجه شدم کاری که ازش صحبت شد چیزی نیست جز بازریابی اینترنتی و برای شروع کار حداقل مبلغ 5 میلیون تومان باید جنس بخرم از سایت و بفروشم. انتظار داشتن همونجا قبول کنم و پروفایل رو بسازم و بسم الله...
مهلت گرفتم برای فکر کردن هرچند میدونستم جوابم نه هستش. امروزم م اینجوری با این جلس
حسم طوریه که انگار یکی از نزدیکانمو از دست دادم...
در این حد دپرس و بی حوصله
گرچه میدونم بزودی خبرای خوبی میرسه و همه خوشحال میشن
 
چندتا امریکایی پای پست اینستام راجع به شهید سلیمانی پرت و پلا نوشته بودن منم جواب همه شونو دادم ولی یکیشون بیخیال نمیشه لنتی.. خودمو کشتم تا جملات و درست سرهم کنم جوابشو بوم و به این فکر میکنم چرا زودتر ازینا نرفتم دنبال یادگیری زبان؟؟؟ چیزی که جالبه اینه که اونا ایرانو مثل عربستان و عراق و افغانستان میدونن در همو
امروز صبح قبل از اینکه موذن گوشی شروع کنه به اذان خوندن با صدای زوزه‌ی بادی که راه افتاده بود از خواب بیدار شدیم. شمالی ها شاید متوجه‌اش شده و شنیده باشن.
نماز خوندیم و زوزه‌ی باد شدیدتر شده بود که اگر میخواستم خیلی به رو خودم بیارم، شاید یه نماز وحشت میفتاد به گردنم. D: پس ترجیح دادم بگم. یه باده دیگه.... نترس. (اینو به همسر گفتم)
گفت: همیشه اوایل بهار یه همچین بادی میاد و هرچی شکوفه ست با خودش میبره و گوجه سبزهایی که هنوز یه قِلقِلیِ کوچولو بودن
محمود نامی در سال 1377 در شهرمسگو روسیه بدنیا آمد.                                                             او دوران ابتدایی خود را در روسیه گذراند .                                                                                     در هشت سالگی به ایران آمد و تحصیلات راهنمایی و دبیرستان خود را در ایران گذراند . بعد از دبیرستان به راحتی 4 زبان زنده دنیا را آموخت او آنقدر زرنگ بود که اگر سه بار چیزی را گوش میداد یا میخواند براح
در نصف جهان دگر آبی نیست، آن حوض وسط نقش جهان آبرنگ است، این دوچرخه‌ها که می‌بینی تک جنسیتیست، همه‌اش نیرنگ است‌. ما را مثل رفیقان نیمه راه روی سرمان نریخته‌اند، بیرون از خانه به زندان نبرده‌اند، روی صورتمان اسید ریخته‌اند، در خانه‌ی خویش به زندان برده‌اند. سهم عده‌ای آقا، خان زاده پست‌های مادام‌العمر شد، سهم ما خانم‌زاده‌ها دردهای مادام‌العمر شد. دنیا به ما روی خوش نشان نداد، ما نیز زین پس به دنیا روی خوش نشان نمی‌دهیم. آن که گفت
داستان سه یار دبستانی (البته برخی در صحت آن تردید کردند)
می گویند خواجه نظام الملک توسی ، عمر خیام و حسن صباح باهم در یک مکتب تحصیل میکردند . 
آنها باهم قرار گذاشتند که هرکدام به جایی رسید آن دوی دیگر را فراموش نکند . 
بنابراین وقتی  نظام الملک وزیر سرآمد در دوره سلجوقی شد ، عمر خیام که از او باغی برای پژوهش در نیشابور خواست 
به او داد . 
اما حسن صباح از نظام الملک مقامی سیاسی خواست ، ولی نظام الملک خودش به استعداد صباح حسادت می ورزید .
بنابراین
فکر میکردم تا این پاییز روزای تنهاییم تموم میشه.
دیروز عصر یهو دلم گرفت به یاد روزایی که نماز صبحم قضا نمیشد به یاد روزایی که از خدا میخواستم و خدا هیچوقت نشنید و محلم نداد . حالا در آستانه ۳۵ سالگی نه خدا رو دارم و نه میتونم جور دیگه ای زندگی کنم ‌. خدا خودش ایمانم رو گرفت...
پ.ن: تصور کنید هشتاد میلیون ایرانی تو این مملکت هست هشتاد میلیون .
من کلا این چند روز بیرون نرفتم دیروز عصر با خواهرم رفتم بیرون که بدتر دلم ترکید از غصه از بس همه جا بسته بو
استاد سر کلاس راهم نداد چون پنج دقیقه دیر رسیده بودم. خدایا! این ریاضی کوفتی با هشت صبح شنبه اش! گریه ام را تا رسیدن به خوابگاه غورت دادم. توی راه به محبوب پیام دادم که اگر کلاس بعدی را هم نیامدم خوابیده ام. تهوع شدید دارم و تمام تنم داغ کرده. انقدر داغ که به محض زدن عینک بخار میگرفت! لباس هایم را در اوردم و شلوارک پوشیدم. عطر زدم و امدم روی تخت. 
محبوب جواب داد:میشه بس کنی!!!    خودتو جم کن سژمان!  قبل ده پاشو راه بیوفت ساغرم میاد.
ادمها عجیب شده ان
امروز خشم فوران می‌کرد توی خونه! هرکی دریافتش می‌کرد بعد از چند لحظه تاب‌آوری پرتش می‌کرد سمت بقیه... زیبا خودش رو زد! بابا قوطی سس رو جوری پرتاب کرد روی میز که لکه های سس تا اتاق پذیرایی رسیده بود، من خودم به شخصه با گریه و بغض تک تکشونو دستمال کشیدم و پاک کردم. مامان هم موقع بازخواست کردناش دندوناش رو روی هم فشار می‌داد و می‌زد محکم روی ظرف شیشه ای رو میز شیشه ای!
اما من آروم و بی صدا نگاهشون کردم، گوش دادمشون، بابا رو بغل کردم و بوسیدمش، ما
از خیال‌هایی که از تو دارم بوی خوشی بلند می‌شود. بوی خاک نم خورده‌ی یک دیوار قدیمی، که گوشه و کنارش هم از جفای رهگذران ترک برداشته. یا یک آبشار نرم که از دل سبزه‌های بهاری و گل‌های لاله‌ی پشت خانه‌تان بیرون آمده. بوی اولین و آخرین شعری که برایم گفتی و هنوز به قولت برای گفتن بعدی‌هاش عمل نکرده‌ای. دلم قدم زدن می‌خواهد، تا ابد قدم زدن را. حرف‌هایی دارم که جز با قدم زدن کلمه نمی‌شوند. بوی خیال تو دلم را به هم می‌ریزد. از خوشی ست یا نگرانی؟ ا
مهرم 50 سکه هست توافق کردیم که 100 میلیون نقد بگیرم بقیه اقساطی .الان 3روز دیگه جلسه دادگاه داریم. اما همسرم هنوز هیچی بهم نداد.. الان باید چکار کنم. دادگاه برم به قاضی شرایط ام بگم. لطفا کمکم کنید.


سلام .در طلاق توافقی باید حقوق مالی شما مشخص بشه و قاضی توافقات شما را در صورتجلسه ذکر میکنه .الزاما حضور شما در دادگاه به منزله تحقق طلاق توافقی نیست .

منبع: سایت وکالت دادراه
روی کوه ایستاده بودند و نگاهشان را به گوشه ای دوخته بودند.
انها دوازده نفر بودند،ردای قرمز-سیاه رنگ و ماسک قرمز بالماسکه بدنشان را پوشانده بود. یکی شان گفت:
_احمق. همشون احمقن.
زمزمه ای در تایید این حرف بلند شد. همان صدا رو کرد به شخصی که جلوی همه استاده بود و گفت:
_کی باید حمله کنیم؟
مرد جواب اورا نداد. به جایش گفت:
_طلسم رو بخونین. (دستش را به طرف حنجره اش برد و جرقه ای کهربایی رنگ داخل ان رفت)
همه از او پیروی کرد،مرد دوباره شروع به صحبت کرد،صدایش
از کجا بگم ؟ از اینجایی که به حس درست رسیدم! همیشه دنبال فرار از این شهر و آدماش بودم و فکر میکردم من نمیخوامشون... الان که عمیق تر نگاه میکنم میبینم ما خوب خواسته نشدیم :) آدمایی که فکر بهشون باعث میشه تمام اعصاب بدنم نفرت ساطع کنن... چرا؟ اشکال کجا بود که هر چی بود عزت نفس من از همونجا فقدان داره! اشکال چی بود که ب تبدیل شد به تیشه زن ریشه های زندگیم! کسی که هیچی نبود، چرا ریشه های من انقدر سست بود؟
کلافه ام... نمیدونم این حال و هوا و این حس و این تصم
باز موسم انتخابات شد و شروع کثافتکاری های اشرار سیاست
آخه میدونی اگه اوضاع آروم باشه رای دهنده ها ممکنه فک کنن و ...... اون وخ دیگه به این پلیدا رای نمی دن, پس باید فضا, فضایی احساسی بشه و فکر تعطیل!
مث 94, مث 92 و ...
لذاس که شروع کردن!------- چراغ اوّلو دانشگاه تهران روشن کرده با موضوع ........... مثلا حجاب
اصل انتخاباته, بقیه بهانه و فقط دست آویزه! حجاب جواب نداد, قانون اساسی, نشد, قانون انتخابات, اصن نشد:
چرا امسال ماه رمضون توی آبان نباید باشه؟
تا مردم بصیرت
سلامی دوباره به همه همراهان همیشگی کدینو!
امیدوارم حالتون خوب و سرحال باشید 
از عنوان مطلب هم که معلومه امروز میخوایم درباره چی حرف بزنیم   { چگونه مثل یک برنامه نویس فکر کنیم ؟ }  ༼ つ ◕_◕ ༽つ
 
خب خیلی عادیه برای این که بتونیم مشکلات رو حل کنیم باید مثل یک برنامه نویس فکر کنیم
و طبق معمول باید همیشه سرحال و زنده باشیم چرا که یک برنامه نویس خواب آلود نمیتونه از پس اینکارا بر بیاد
 
تمرین
تمرین کردن رو باید به خودمون تبدیل به عادت کنیم چرا که
چند روز پیش، نی نی سنجابها به دنیا آمد و سنجاب کوچولو صاحب یک برادر شد. نی نی سنجاب ها خیلی ریزه میزه و با نمک بود. سنجاب کوچولو از دیدن برادر کوچولوی خودش خیلی خوشحال شده بود. می خواست بغلش کند و با او بازی کند اما مامان سنجابه اجازه نمی داد و  می گفت نی نی  هنوز خیلی کوچک است. باید صبر کنی تا بزرگتر بشود و بتواند با تو بازی کند.
سنجاب کوچولو می خواست با مامان بازی کند اما مامان هم نمی توانست با سنجاب کوچولو بازی کند چون دائما نی نی را بغل کر ده ب
امروز نشستم پای کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها. کتاب، کتابه حجیمی نیست و متن روانی داره.
برای من به اینصورت بود که بیشتر مطالبی رو که بصورت پراکنده از کتابهای دیگه یادگرفته بودم. تمیز و مرتب آورد جلوی چشمم. مطلب تازه بهم نداد فقط نظم بخشید به دانسته هام و همینطور یادآوریشون کرد.
از خوندنش لذت بردم.
البته چند صفحه هنوز به پایان کتاب مونده
 
چرا بعضی از خانواده های دختر دار به مهریه زیاد اعتقاد دارند ؟
زوجینی را دیدم که بعد از آزمایش و دست کردن حلقه ازدواج به دلیل اصرار زیاد پدر و مادر زوجه بر مهریه زیاد از ثبت ازدواجشون در اون جلسه خودداری کردند و مادرش گفت یا آنچه من میگویم یا اینکه به هم میزنیم.
بعد از یکی دو روز پدر و اقوام زوجه که دیدند قضیه جدی است واسطه فرستاده بودند که هر چه شما بگین چون می دیدند که بین اقوام و آشنایان اسم گذاشتن و کنار کشیدن برای اونا بد است اما پسر زیر بار
به غیر از نانی و
گوشه‌ای امن و
جیبی با حرمت و
بارانی از عشق !
پنجره‌ای باز
که آزادی و عشق به من دهد ؟!
من چه می‌خواستم ؟
در این حد، که به من نداد !؟
برای همین
نیمه شبی
دری را شکستم و رفتم
برای همیشه رفتم
شیرکو بیکس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
شرکت تی‌اچ کیو نوردیک (THQ Nordic)، در زمان ارائه گزارش‌های مالی خود اعلام کرد که استودیو وولیشن در حال کار بر روی نسخه دیگری از مجموعه Saints Row است‌. اما اطلاعات زیادی در این باره نداد‌.
---گیم‌پلی‌برتر-با ما همراه باشید‌.
ادامه مطلب
فکر میکردم این حالت روحی بد مال پی ام اس باشه ولی پی ام اس هم تموم شد و من همچنان...
از شدت تنهایی کل کانتکتای گوشم رو بالا و پایین کردم ولی کسی رو پیدا نکردم که بتونم حتی باهاش تماس بگیرم. 
گزینه انتخابی اخر: مامانبزرگ بود!!! و جالبه که اونم جواب نداد:))))))
از ۹:۳۰ صبح که بلند شدم تا همین الان که ساعت ۸ هست و دیگه داره شب میشه یا غذا درست کردم یا تی وی دیدم یا پای نت بودم و اینستا و وبلاگ خونی کردم یه چند دقیقه ای هم پاشدم با دو تا اهنگ در پیت قر دادم!
ه
امپراتور دارو وانگ (29م - 77م)؛پس از مرگ «امپراتور اونجو» پسرش امپراتور دارو در سال 29م. به تخت نشست. او دومین امپراتور باکجه بود که مدت زیادی حکومت کرد ولی اقدامات شایسته ای انجام نداد، در دوران حومت او جنگ هایی بین باکجه و شیلا رخ داد که در اکثر آن ها دارو شکست خورد. او سرانجام در سال77م. از دنیارفت و سلطنت را به فرزند و ولیعهدش «گیرو» سپرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
وارد یک فروشگاه خیلی معتبر شدیم،تبلیغاتش را در سیما دیده اید
دوازده میلیون تومان مبلغ یک یخچال را ،نقدی پرداخت کردیم .یخچال قبلی که داشتیم ایرانی بود و خراب و تعمیرش هم جواب نداد. با مدیر فروش صحبت کردم که به همکارانتان بگویید زحمت آوردن تا طبقه اول را هم کشیده حق الزحمه را دریافت کنند.گفتند تحویل کالا تا درب  منزل رایگان است.ولی
بابت تحویل یخچال در طبقه اول هشتاد هزار تومان دریافت ک
از اینکه همیشه، روزی سه بار بعد از هر بار شستن استکان ها، سینی چای را فقط آب می کشید و پشتِ لوله ی آب می گذاشت متنفر بود. از صحنه ی لوله ی گچ گرفته روی یک سینک سابیده شده و یک سینی چای فقط آبکشی شده و قهوه ای از لکه های چای، آنقدر قهوه ای که معلوم نبود اصلا چه رنگی بوده! از همان چند تفاله ی ته مانده روی سینک هم! قد و سنش باهم قد نداد بیشتر از اینها متنفر شود، از دم کنی زرد و چرک، از دستگیره های نصفه سوخته و...
بیست ساله که بود داشت زیر غذای سر رفته روی
در مراسم پایانی ریاست جمهور ۸ ساله ایالات متحده آمریکا خانواده وی هم بودند دختر کوچک اوباما درمراسم نبود و مایه تعجب حاضران میلیونی شد
موقعی که خبرنگار از خانم اوباما علت نبود دخترش را جویا شد ، جواب این بود دخترم مدرسه بود و ما با مدیر مدرسه تماس گرفتم وخواهان مرخصی برای حضور دخترم در مراسم نمادین
خداحافظی پدرش بودیم
ولی مدیر گفت: درس وی مهم تر است و اجازه نداد‌و ما هم به تشخیص خانم مدیر احترام میگذاریم و از وی بخاطر حساسیت در امر آموزش
 
در این قسمت شما را با روش کسب درآمد از قسمت Multiplay سایت freebitco.in آشنا خواهیم کرد. به همین منظور طبق بررسیهای که با چندین حساب کاربری از این قسمت داشتم در نهایت متوجه شدم که:(( در ابتدای بازی شانس برد و باخت شما تصادفی است و شما با روشهای مختلف میتونید سود داشته باشید اما با اجرای بیشتر بازی سیستم به طور مدام قسمت باخت (lose) را از قسمت برد (win) بیشتر میکند تا در نهایت کل سرمایه خود را در سایت از دست میدهید))ببینید من با هر روشی که شما فکرش رو بکنید امتح
مسیر اشتباه 
دانه را دیدیم و پا در دامگاه انداختیم پای خود را در مسیری اشتباه انداختیم
گرم و پر احساس بودیم و شبیه کودکی عقل را در بزمِ سودایِ نگاه انداختیم 
فکر میکردیم صبح آمد ولی نه ،،اینچنینصبحِ خود را زیرِ تیغِ شامگاه انداختیم 
،نه، نگفتیم و به ،آری، آتشی افروختیمشعله را در خرمنِ انبار کاه انداختیم 
گفتنِ ، آری ، در اینجا سودِ بی پایان ندادبر سرِ خود با دو دستِ خود کلاه انداختیم
دیده را بستیم و راه وچاه را نشناختیمبا دو چشمِ بسته خود
از سری ماجراهای من و میلاد :) 
وقتی رفتم برای پیگیری درمان و نامه دکتر رو دادم پذیرش که نوبت بده و اونم نامردترین آدم روی زمین آخرین نوبت توی فروردین سال جدید رو بهم داد و وقتی گفتم دکترم خودش گفت ماه بعد بیا و برای همین نامه داد و یعنی ایشون این ماه وقت خالی ندارن که شما فروردین نوبت زدی؟ که خب خیلی آدم نبود و سرم داد کشید که اگه اینترنتی نوبت گرفتی که بمون اگه نه به سلامت! ( درحالی که من فهمیدم نوبت ها 4 ماه اعتبار دارن و من تا چهارماه میتونم بیا
از سری ماجراهای من و میلاد :) 
وقتی رفتم برای پیگیری درمان و نامه دکتر رو دادم پذیرش که نوبت بده و اونم نامردترین آدم روی زمین آخرین نوبت توی فروردین سال جدید رو بهم داد و وقتی گفتم دکترم خودش گفت ماه بعد بیا و برای همین نامه داد و یعنی ایشون این ماه وقت خالی ندارن که شما فروردین نوبت زدی؟ که خب خیلی آدم نبود و سرم داد کشید که اگه اینترنتی نوبت گرفتی که بمون اگه نه به سلامت! ( درحالی که من فهمیدم نوبت ها 4 ماه اعتبار دارن و من تا چهارماه میتونم بیا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها